روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند:
« امیلی عزیز،۱- چیزی در مورد ماشین فهمیدن ، البته به جز رنگش …
اینارو گذاشتم که بگم ما همه ی این کارارو میتونیم بکنیم ولی خیلیا قادر به دیدنش نیستن
به افتخار همه دختر خانوما
یکی از دوستام تعریف میکرد مامانم وقتی نماز میخونه با هر الله اکبر بلندی که میگه یه منظور داره اون موقعه من چک میکنم زیر گاز خاموش باشه، کسی در میزنه، چراغ جایی روشن نمونده باشه و...! یه روز با وجود این که تمام اینارو چک کرده بودم بازم الله اکبر ادامه داشت، وقتی نمازش تموم شد با عصبانیت گفت مگه کوری نمیبینی گرممه میگم کولر رو روشن کن....!!!!!!!
وقتی که چشات ابره ، پلکات چه مهی داره
آفتاب به نگاه تو ،کلی بدهی داره